دختری در پارک لوله:
پشت نیمکت نشسته بود،داشت مطالعه میکرد
چهره اش گویای این بود که در انتظاره
گاهی لبخندهای ملیح بر زیبایی اش می افزود
ناگهان مضطرب شد ،گویی چیزی او را نگران کرده باشد وسیله ی ارتباطی خود را از جیبش بیرون آورد،تماسی گرفت واز دوست خود خواست که سریعتر خود را به او برساند.
وجوده مردی مشکوک در پارک او را پریشان کرده بود.دوست او سریعتر از آنچه که فکر می کرد از راه رسید.سرانجام 3 دوست در کنار هم به مدت چند دقیقه گپ زدن.
بعد از مدتی هر سه به قصد رفتن از جای خود بلند شدن.اما اون دختر بلند نشد،اون دختر خوابید رو زمین.
اونجا بود که شیدا و عاطفه نتونستن جلوی قهقه ی خودشون رو بگیرند
آره اون دخترکه به صورت مرحله ای از روی نیمکت به سمت زمین پرت شد کسی نبود جز زینب.
شیدا کپ کرده بود اما عاطفه در کنار قهقه اش حس انسان دوستیشم گل کرده بود اومد به کمک زینب
حالا زینب بیچاره همیشه عاطفه رو سر بلند شدن از روی اون نیمکت پاتوق همیشگیشون نصیحت می کرد اما اون روز خودش خوابید رو زمین
نظرات شما عزیزان:
فقط سپیده 
ساعت9:43---25 ارديبهشت 1391
زینب جان خسته نباشی پاسخ:tnx tnx
|